ایران به کجا میرود؟ گزینه های پیش رو؟
قتل مهسا امینی زنجیر از پای طوفانی گشود که میبایست سیاهی و ظلمت را از این سرزمین بروباید. در آغاز خشم زنان گردبادی شد که گشت ارشاد را لرزاند و آنگاه به صورت توفان سهمگینِ عصیان زدگان، گستره ایران را پوشاند. اکنون رژیم استثمارگر، فاسد و خونخوار جمهوری اسلامی چون زورق شکستهای در دریای توفانی مبارزات مردم در تلاش برای نجات خود است.
از خصوصیات نوین و بارز مبارزات کنونی مردم سرکوب شده این مرز و بوم، تشکل بالاتر نسبت به مبارزات گذشته، تهاجمی بودن، گستره بی نظیر و تداوم و سخت کوشی آن، شرکت وسیع زنان و دلاوری چشمگیر آنان در مبارزه علیه طبقه حاکم است.
این خیزش به ارش میکوبد تا خدایان دروغین را بر زمین کشد و خدایان زمینی را به قعر نیستی تاریخی سوق دهد.
با رشد و گسترش مبارزات اخیر، تمام طبقات و اقشار جامعه به حرکت آمده و هر روز بیشتر خصلت ذاتی و توان خود را در مقابله با رژیم جمهوری اسلامی به نمایش میگذارند. این جنبش آن چنان قدرتمند، گسترده و با دوام است که نه تنها دوستان واقعی را در سطح بینالمللی به خود جلب کرده و از پشتیبانی آنان برخوردار است، بلکه بزرگترین قدرتهای امپریالیستی نیز سر فرود آورده و دغلکارانه مجیزگوی آن گشتهاند تا در آینده از این نمد کلاه دیگری برای خود بدوزند.
طبقه کارگر و جنبش کمونیستی:
جنبش کمونیستی ایران بر مبنای یک تحلیل علمی از ساختار کنونی جامعه، سمت برپائی ساختار سوسیالیستی را در جریان سرنگونی انقلابی دولت سرمایهداری کنونی ایران در پیش دارد. این سمت گیری اساساً ضد سرمایهداری و الزاما ضد امپریالیستی است. ایران یک جامعه سرمایهداریست. مرحله انقلاب در آن سوسیالیستی و راه رسیدن به این ساختار نوین و انقلابی، انقلاب قهرآمیز تودههای استثمار شده، زحمتکش و آزادیخواه جامعه علیه رژیم جمهوری اسلامی است. در نتیجه آلترناتیو طبقه کارگر و جنبش کمونیستی، بعد از سرنگونی، جامعه سوسیالیستی و دولت آن، دولت دیکتاتوری پرولتاریا جهت سرکوب بورژوازی سرنگون شده و تکامل جامعه سوسیالیستی است.
اما جنبش کمونیستی ایران هنوز به حد لزوم منسجم و متشکل نیست. هنوز حزب کمونیست راستین و سراسری ایران به عنوان سازمان ایدئولوژیک – سیاسی و پیشقراول طبقه کارگر در صحنه مبارزات سیاسی حضور ندارد. آنچه که هست، سازمانهای جدا و یا مماس با طبقه کارگر، کمونیستهای غیر متشکل و هستههای کمونیستی جدیدا برپا شده و پراکنده است. لذا طبقه کارگر نیز تحت رهبری حزب راستین خود قرار ندارد، عمدتا متشکل نیست، تابع وضعیت پراکندگی بورژوازی صنعتی، عمدتا در پراکندگی به سر میبرد و مبارزاتش در عین پشتیبانی بی دریغ بخشهای مختلف این طبقه از هم، پراکنده است. تودههای وسیع کارگران و مردمان زحمتکش جامعه هنوز از آلترناتیو جامعه مورد نظر و مورد خواست عینی طبقه کارگر آگاهی کافی ندارند. مبارزات زحمتکشان در این روزهای اخیر شرایط بسیار مساعدی برای نفوذ اندیشه کمونیستی و سازمانها و هستههای کمونیستی در بین طبقه کارگر فراهم نموده است. ولی پیوند جنبش کمونیستی با طبقه کارگر، پروسه طولانیتری را لازم دارد. بحران انقلابی کنونی جامعه ایران به روشنی و شفافیت هزیانهائي از قبیل “انقلاب امر مردم است به حزب کمونیست احتیاجی نیست“ و یا “لازم نیست که یک حزب کمونیست در کشور باشد. با تعدادی از احزاب و سازمانهای کمونیستی هم میشود انقلاب را تا سرنگونی سرمایهداری و بر قراری سوسیالیسم هدایت کرد“ بی اعتبار ساخته و عملاً نشان داده است که برای گذار از سرمایهداری به سوسیالیسم و رهبری پرولتاریا بر تودههای انقلابی فقط توسط یک حزب راستین کمونیستی میتواند تضمین شود و نه جنبش کمونیستی چند قطبی.
از آنچه که گفته شد روشن میگردد که هنوز شرایط لازم رو بنائی و ذهنی جهت سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و برپائی سوسیالیسم در ایران مهیا نیست.
بورژوازی در اپوزیسیون ایران
مثلی است معروف که میگوید: باران که میبارد، کرمها سر از خاک بیرون میآورند.
در این روزها باران مبارزات تودهای چون سیل بر زمین تشنه ایران میبارد. سلطنت طلبان، مجاهدین و انواع و اقسام گروههای ارتجاعی نماینده بورژوازی در اپوزیسیون ایران که با میلیونها دلار آمریکائی تقویت میشوند، سر از خاک برآوردهاند. از رضا پهلوی که مصمم است امنیت رژیم آیندهاش را با همین پاسداران و ارتشیان و بسیجیها تأمین کند تا مریم رجوی که پوشش اجباری برای زنان مجاهد جزو قوانین اساسیشان است، خواست برپائی یک جامعه “دمکراتیک“ را فریاد میزنند و سینه چاک آزادی پوشش و دمکراسی شدهاند.
ما بدون در نظر گرفتن ماهیت ارتجاعی و به غایت ضد مردمی این دو جریان، مایل هستیم به یک سؤال اساسی که ذهن اکثریت مردمان کشورمان را به خود مشغول کرده است، جواب گوئیم.
آیا برپائی دولت و جامعه دمکراتیک بعد از سرنگونی رژیم در ایران ممکن است؟
در جریان تحول در سازمان تولید بینالمللی سرمایهداری از سالهای ۷۰ میلادی قرن گذشته (ما در کمون شماره ۱۲، ۱۳ و ۱۴ در مقالهای تحت عنوان “تحول در سازمان تولید بینالمللی سرمایهداری“ مفصل این پروسه را شرح داده و تحلیل نمودهایم) وابستگی اقتصادی – سیاسی دولتها به یکدیگر رو به افول رفته و وابستگی اقتصادی – سیاسی دولتها به ابر کنسرنهای غول آسای بینالمللی امپریالیستی تشدید گشته است. این امر باعث شده تا دولتها به نمایندگان و سازمانهای خدماتی این کنسرنهای بینالمللی تبدیل شوند و به ابزار سیاسی نظامی جهت رقابت بین این کنسرنها تحول یابند. این دولتها در شرایطی که تضاد منافع بین بورژوازی داخلی و کنسرنهای بینالمللی حاکم بر آن دولت، به وجود آید، با صراحت در جانب کنسرنهای بینالمللی میایستند.
دولت ایران یکی از همین دولتهاست. دولت ایران بین منافع بورژوازی صنعتی ایران و منافع کنسرنهای عظیم چینی، روسی، هندی و غیره، در خدمت این کنسرنها ایستاده است.
رابطهای که بدان اشاره شد به صورت یک قانونمندی از بیش از ۵۰ سال در جهان حاکم است.
ناشی از این قانونمندی، رهبران غیر پرولتری هر جنبش اجتماعی پیش از کسب قدرت به طور ناگزیری به لحاظ اقتصادی و سیاسی به کنسرنهای بینالمللی وابسته میشوند. یکی از عوامل مهم این وابستگی همجنس بودن این رهبران با سرمایهداران داخلی و بینالمللی است. این رهبران دقیقاً به علت تعلق طبقاتی سرمایه دارانه، بیش از وابستگی به امپریالیسم، از انقلاب و ادامه آن میترسند. این رهبران وابسته به امپریالیسم وقتی به قدرت میرسند، باید فرامین کنسرنهای قدرتمند بینالمللی را اجرا کنند این کنسرن ها سود فوری میخواهند ولی جامعهای که یک رژیم سیاسی را برانداخته است، بعد از این براندازی هنوز تا مدتی در تب و تاب ادامه و تعمیق جنبش است. به ویژه طبقه کارگر در این روند بسیار فعال خواهد بود. لذا اولین اقدام این نوع رژیمهای “دمکراتیک“ خواباندن جنبشهای اجتماعی به ویژه جنبش طبقه کارگر و مجبور کردن آن به تولید است. این روند در شرایط پس از هر سرنگونی، به فاشییسم ختم میشود. همه دولتهائی که در این ۵۰ سال اخیر با پرچم “دموکراسی“ در جهان به قدرت رسیدهاند، در فردای ثباتشان، دست به کشتار مردم به ویژه طبقه کارگر زدهاند. و به صورت رژیمهای فاشیستی و یا شبه فاشیستی بر صحنه جامعه ظاهر شدهاند. نمونهها بسیارند: ایران، لیبی، عراق، کشورهای بهار عربی و غیره.
چه رضا پهلوی، چه مریم رجوی، و یا هر رهبر و یا گروه رهبری در ساختار سرمایهداری آینده، به یک فاشیست و یا گروه فاشیستی تبدیل میگردد. در مورد سازمان مجاهدین و سلطنت طلبها این گرایش از اکنون چشم را میزند.
در نتیجه بعد از سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، برقراری یک رژیم دمکراتیک در یک ساختار سرمایهداری، به لحاظ تاریخی مطلقاً منتفی گردیده است.
کودتا
پیشرفت، تعمیق و گسترش مبارزات مردم، تضادهای درون حاکمیت را شدت میبخشد. اکنون بین ارتش و سپاه، درون ارتش و درون سپاه، بین افسران ارشد سپاه و پایه نیروهای بسیجی بر سر سرکوب و یا درجه سرکوب، تضاد و نافرمانی هر روز عمیقتر میشود. تعمیق این تضاد میتواند به درگیری همه جانبه نیروهای مسلح و نهایتا کودتا بیانجامد. در این صورت کودتاگران فقط و فقط در وابستگی به نیروهای امپریالیستی بینالمللی قادر به درهم کوبیدن جناح دیگر میگردند. لذا این دولت کودتا نیز نه تنها مردمی نیست بلکه یک نیروی فاشیستی وابسته به سرمایه جهانی خواهد بود که وظیفهای جز تشدید استثمار و ستم بر کارگران، زحمتکشان و ازادیخواهان مترقی و خدمت به کنسرنهای بینالمللی نخواهد داشت.
عقب نشینی موقت جنبش
در صورتی که اعتصابات سراسری طولانی مدت و مرتبط با هم تحقق نیابد، تودههای وسیع زحمتکش دست به اسلحه نبرند و مردم کم کم خیابانها را تخلیه کنند، رژیم دوباره خود را تجدید سازمان خواهد داد، در درون حاکمیت تصفیه دیگری صورت میگیرد تا پرتحرکتر و سریعتر بتواند در مقابله با جنبشهای آینده قد علم کند.
در چنین حالتی بسیاری از زندانیان سیاسی تحت شکنجههای وحشیانه قرار میگیرند، صدها نفر اعدام میشوند و ظلمت و سیاهی دوباره موقتاً جامعه را میپوشاند.
رژیم برای آرام کردن مردم دست به بعضی رفرمهای موقت میزند. مثلاً رعایت حجاب را تا مدتی به سختی گذشته کنترل نمیکند و از این قبیل.
کدام یک از این گزینهها محتملترند؟
گزینه اول: جنبش کمونیستی
هنوز شرایط برای گزینه اول فراهم نیست. یعنی پرولتاریا هنوز سازمان ایدئولوژیک – سیاسی خود را ندارد، لذا کل پرولتاریای ایران تحت رهبری این حزب متشکل نیست و طبقات و اقشار تحت ستم نیز هنوز توسط طبقه کارگر برای سرنگونی دولت بورژوازی و برپائی سوسیالیسم متشکل نشدهاند. یکی از ابزارهای بسیار مهم جهت سرنگونی بورژوازی، مبارزه متشکل و قهر آمیز تودهای به رهبری طبقه کارگر و حزب سیاسی آن است. چنین ابزاری هنوز در ایران وجود ندارد. بر این مبنا جنبش اخیر سمت سرنگونی انقلابی دولت بورژوازی را در پیش ندارد. نتیجتا عوامل لازم برای این که گزینه اول اجرائی گردد هنوز فراهم نیست.
در نتیجه، تغییرات در گزینههای دیگر همه در قالب ساختار سرمایه داریست.
گزینه دوم: بورژوازی در اپوزیسیون
گزینه دوم دارای تبعاتی است. بورژوازی در اپوزیسیون دارای امکانات و محدودیتهای عدیدهای جهت کسب رهبری بر جنبش و قدرت سیاسی است:
۱- ناسیونالیسم کور ارتجاعی که در شعار “جانم فدای ایران“ تظاهر روشن خود را دارد، مورد قبول عامه است. مردم هنوز با انترناسیونالیسم آشنا نیستند. بورژوازی میتواند به خوبی بخشی از مردم را تحت این شعار متشکل سازد.
۲- عناصر ناراضی در نیروهای مسلح، گرد پرولتاریا نیستند، بلکه بیشتر تحت تأثیر مبارزات و قهرمانیهای مردم، در کنار بورژوازی در اپوزیسیون حرکت میکنند.
۳- بورژوازی در اپوزیسیون ایران با نیروهای امپریالیستی غربی رابطه تنگاتنگی دارد، از امکانات آنها استفاده میکند و به آنها نیر استفاده میرساند. لذا امکانات وسیع تبلیغاتی در سطح جهانی و ایران برایش فراهم است. تنظیم لیستی به نام کمیته رهبری اعتصابات و کمیتههای دیگری در آینده، عصای یهودای این طبقه است که بر روی میز انداختهاند.
۴- مردم به ویژه کارگران در تجربه تاریخی خود آموختهاند که به این آسانی به کسی و یا نیروئی و یا کمیتهی سرهم بندی شدهای اعتماد نکنند و آری نگویند. در نتیجه بورژوازی در اپوزیسیون ایران قادر به بسیج کارگران و زحمتکشان تحت رهبری خود نیست. لذا بورژوازی برای جبران این خلاء هر روز بیشتر به امپریالیسم وابسته شده و گوش به فرمان آن میشود.
۵- اوضاع بینالمللی برای به قدرت رسیدن این بورژوازی زیاد مساعد نیست. در حالی که این بورژوازی مورد تأیید کشورهای غربی است ولی به هیچ ترتیب مورد تأیید امپریالیسم چین و روسیه نیست. زیرا حداقل سرمایه چین در ایران ۵۰۰ میلیارد دلار و سرمایه روسی ۲۰۰ میلیارد دلار است. هندیها و دیگر کشورها هم به اندازه خود در ایران سرمایه وارد کردهاند. سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و به قدرت رسیدن بورژوازی در اپوزیسیون وابسته به غرب، سرمایههای هنگفت این کشورها را کلاً به مخاطرات جدی میاندازد. لذا روسیه و چین تلاش میکنند تا رژیم جمهوری اسلامی را در قدرت نگهدارند.
در عین حال با وجود کمیتههای سرهم بندی شده توسط امپریالیستها به ویژه امپریالیسم آمریکا، ولی آنها حداقل در این روزها آلترناتیو روشن تعیین شدهای ندارند. به همین دلیل هم، هنوز کمیتهای را سر هم بندی نکرده، کمیته دیگری را ترتیب میدهند و ترکیب آن را مرتب عوض میکنند.
کارگران رسمی و پیمانی نفت در تاریخ ۷ مهر ماه ۱۴۰۱تهدید کردهاند که در صورت ادامه سرکوبها دست به اعتصاب میزنند.
در شرایطی که تظاهرات و اعتصابات گسترده کارگران صنایع و حمل و نقل عملی شود و ادامه یابد، تضاد نیروهای مسلح تشدید گردد و ریزش رژیم کاملاً آشکار شود و ایجاد دولت جدید به مسأله روز تبدیل گردد، در آن زمان و در آن شرایط امکان سرهم بندی کردن یک دولت موقت از نمایندگان بورژوازی در اپوزیسیون و افراد وابسته به امپریالیستهای غربی ممکن میگردد.
لذا سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی و به قدرت رسیدن بورژوازی در اپوزیسیون در عین حال که یک سرنگونی انقلابی نیست، هنوز مورد تردید و ابهام است.
گزینه سوم: کودتا
در حادترین شرایط، تمام ارتش موضع خنثی یا بی طرف نخواهد گرفت. بخشی از آن به ویژه بخش فوقانی آن به همگرائی با سپاه میرود. در دولت و ارتش و سپاه با وجود این که نیروهای نفوذی خارجی دست اندر کار هستند ولی قدرت و نفوذ آنها هنوز به اندازهای نیست که بتوانند جناحی را آنچنان تقویت کند که یک کودتای موفقی را سازمان دهد. در نتیجه این گزینه شانس زیادی ندارد.
گزینه چهارم: عقب نشینی موقت جنبش
بورژوازی در قدرت، در طول بیش از چهل سال حاکمیت، هیچگاه تا این اندازه خود را لب پرتگاه نیستی ندیده است. به این جهت تلاشهای او؛ کشتار خیابانی – دستگیری – شکنجه – اعدام و سربه نیست کردن مبارزین، تلاش برای زنده ماندن است. به همین جهت نیز بسیار صبعانه، بی رحم و پر وسعت است. با وجود این که نیروی کافی جهت مقابله با جنبش گسترده به وسعت ایران را ندارد ولی نیروهایش سازمانداه شده و در ارتباط با هم هستند. با وجود این که میلیونها انسان عصیانزده و کارد به استخوان رسیده در خیابانها، دهها برابر نیروهای مسلح هستند و با وجود این که این جنبش نسبت به جنبشهای گذشته از سازماندهی بیشتری برخوردار است ولی در کل، این جنبش پراکنده است و بخشهای مختلف در ارتباط سازمانی و فشرده با هم نیستند.
رژیم ایران دارای پشتیبانان قدرتمندیست مثل امپریالیسم چین و روسیه که برای حفظ منافع خود از رژیم پشتیبانی میکنند. این پشتیبانی تا زمانی ادامه خواهد داشت که حفظ منافع آنها در دولت بعدی تضمین نشده باشد.
جنبش هیچ آلترناتیو روشنی که گرد آن متحد شده باشد، ندارد. این جنبش دارای تجربه طولانی در مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی است به همین جهت هر آلترناتیو سرهم بندی شدهای را نمیپذیرد ولی در عین حال یک آلترناتیو مشخصی را نیز تعقیب نمیکند.
این ضعفی است جدی در مبارزه و سدی است در آزاد شدن تمام انرژی انقلابی جنبش جهت سرنگونی رژیم کنونی.
اعتصابات کارگران صنعتی و حمل و نقل در صورت عملی شدن ضربات خرد کنندهای به رژیم وارد میآورد در عین حال طولانی شدن این اعتصابات نیروی حیاتی اعتصاب کنندگان را نیز تضعیف میکند. ولی ثروت موجود در انبان رژیم به این زودیها به آخر نمیرسد. بودجه یک چیز است و ثروتهای نهفته و پنهان در دولت چیز دیگری. رژیم با این ثروت میتواند مدتها مقاومت کند.
در عین حال باید توجه داشت که هیچ دولت بورژوازیی تا کنون فقط با اعتراض و اعتصاب سرنگون نشده است. دولت بورژوازی را باید مسلحانه سرنگون کرد. این امر رهبری انقلابی، سازماندهی انقلابی و برنامه و آلترناتیو انقلابی میخواهد که هنوز در جامعه موجود نیست.
به نظر میرسد، عقب نشینی جنبش محتملتر از دیگر گزینههاست.
در صورت عقب نشینی موقت جنبش تحت این شرایط، رژیم دست به کشتار و شکنجه زندانیان میزند، جنایات هولناکی را مرتکب میشود و وقتی اوضاع “آرام“ شد، رفرمهای سطحیای را در مقطعی کوتاه اعمال میکند. مثلاً حجاب اجباری را به سختی گذشته کنترل نمیکند و از این قبیل در کوتاه مدت. عقب نشینی موقت جنبش فرصتی است برای تازه کردن نفس، آموزش از تجارب، جمع بندی آنها و تهاجم مقتدرانهتر دیگری علیه رژیم جمهوری اسلامی است.
پشتیبانی کارگران، زحمتکشان و آزادیخواهان و ستم دیدگان در سطح بینالمللی از جنبش کارگری و آزادی طلبانه ایران کاملاً فراهم و شرایط عینی داخلی نیز مهیاست. در این صورت تغییر انقلابی در خیزش بعدی مطلقاً بستگی به تلاش کمونیستها در ایجاد حزب کمونیست راستین و سرتاسری ایران دارد. اگر این هدف با تمام نیرو و انرژی در جریان یک مبارزه طبقاتی مثبت درونی دنبال شود و به هدف برسد، سرنگونی انقلابی دولت بورژوازی در ایران نیز تحقق خواهد یافت.
ولی تا رسیدن به این هدف راهی طولانی در پیش است.
نظم کمونیستی coiran.org
کمون شماره ۱۶