
حمله نظامی گسترده دولت اسرائیل به ایران در روز ۱۳ ژوئن ۲۰۲۵ (۲۳ خرداد ۱۴۰۴) آغاز شد. رژیم ایران به این حملات با حملات متقابل پاسخ داد و این درگیری هر روز فزاینده تا کنون ادامه دارد. هر دو طرف جنگ دولتهای فاشیستی – مذهبی هستند. لذا این تقابل و درگیری از دو جانب ارتجاعی و خانمان برانداز است. ما در اطلاعیهای کوتاه و منسجم در کمون شماره ۴۸ این درگیری نظامی را محکوم کرده و راه چاره نجات مردم از این ورطه هولناک را سرنگونی انقلابی رژیمهای سرمایهداری این کشورها ارزیابی نمودیم. این یک موضع درست ولی عام است که باید با تحلیل همه جانبه تکمیل گردد. درک خصلت و جایگاه این رویداد را نه در خود رویداد بلکه در مناسبات بین کمپهای مختلف سیستم امپریالیسم جهانی یابد یافت.
در دوران امپریالیسم هر حادثه و رویدادی را چه درون یک کشور و یا بین کشورهای مختلف، باید در مناسبات و برآیند نیروهای بینالمللی ارزیابی و تحلیل نمود.
درگیری نظامی بین دولت ایران و دولت اسرائیل که تا کنون به قیمت جان دهها نفر و زخمی شدن و آوارگی هزاران دیگر از هر دو کشور گشته است را نیز ضرورتا باید در مناسبات بین المللی ارزیابی کرد. در نتیجه در وهله اول باید تضادها و رویدادهای بینالمللی را ارزیابی نمود.
با شکوفائی اقتصاد روسیه و چین امپریالیستی و به ویژه با برتری نظامی روسیه در جنگ اوکراین که تمام کشورهای غربی و آمریکا غیر مستقیم علیه روسیه و در پشتیبانی از فاشیستهای اوکراینی در آن شرکت کردند، جهان تک قطبی که آمریکا در رأس آن بود فرو ریخت و جهان چند قطبی جای آن را گرفت.
اکنون امپریالیسم چین داعیه قدر قدرتی و جانشینی امپریالیسم آمریکا را دارد و برای آن از هیچ تلاشی فروگذار نیست. روسیه، هند و ترکیه نیز به مثابه کشورهای امپریالیستی جدید در سطح جهانی و منطقهای داعیههای خود را دارند.
امپریالیسم آمریکا هیچگاه افول قدرت خود را نخواهد پذیرفت و با تمام امکانات و ابزارهای ممکن سعی در احیای قدرت سابق را دارد. در این راستاست که جنگ تجاری با ۹۲ کشور دیگر راه میاندازد. آمریکا مصمم است اتحادیه بریکس و شانگهای را ناکام سازد و “کریدور اقتصادی هند – خاورمیانه – اروپا“ را در مقابل “کمربند و جاده“ چین تقویت نماید.
بسیاری از کشورهای خاورمیانه که جزو متحدین پر و پا قرص آمریکا بودند به چین تمایل پیدا کردهاند. آمریکا مصمم است این کشورها را دوباره به صورت اهرم اقتصادی – سیاسی خود درآورد و در مقابله با قدرت روز افزون چین و روسیه به کار اندازد.
آمریکا قادر به رقابت اقتصادی با چین، روسیه، هند و کشورهای اروپائي نیست. در عین حال در سازمان تولید بینالمللی سرمایهداری از سالهای ۷۰ قرن گذشته تحولی رخ داده است که یکی از نتایج آن از بین رفتن تعهدات طولانی مدت بین دولتهاست. لذا هیچ دولتی مثل سابق که رژیم پهلوی نسبت به امریکا تعهدات طولانی مدت داشت، تعهدات طولانی مدت به امریکا نمیدهد. مثلا عربستان سعودی امروز با امریکاست و فردا تصمیم میگیرد که با چین تعهداتی امضاء کند و غیره. لذا امپریالیسم آمریکا مجبور است به اقدامات نظامی رو آورد. با در نظر گرفتن این اوضاع میتوان علت دخالتهای غیر قانونی نظامی دولت آمریکا در اوضاع أفغانستان، عراق، لیبی، سوریه و کشورهای عربی، آفریقائی و ورود به خاک ایران و بمباران تأسیسات هستهای ایران را درک نمود.
بزرگترین تضاد در کمپ نیروهای امپریالیستی، تضاد آمریکا و چین است. آمریکا مصمم است برای عقب راندن چین از بازارهای جهانی و مناطق جغرافیائی، خاورمیانه را دوباره به دست آورد. برای رسیدن به این هدف از دو ابزار استفاده میکند: ۱- دخالت مستقیم. مثلا حمله به عراق، افغانستان و... ۲- برپا کردن جنگ نیابتی توسط اسرائیل در منطقه.
تهاجم فاشیستی و دد منشانه اسرائیل به غزه فقط هدف توسعه ارضی اسرائیل را ندارد بلکه در غزه بزرگترین انباره گاز جهان کشف شده است. آمریکا مصمم است آن را تحت کنترل خود درآورد. لذا تا فلسطینیها در غزه زندگی میکنند، رسیدن به این هدف دشوار است.
سرنگونی دولت بشار اسد در سوریه را نیز باید در متن رقابت جهانی آمریکا و چین پی گیری کرد. ترامپ شخصا به عربستان سعودی سفر کرد و سعی نمود این کشور را دوباره با خود متحد سازد ولی عربستان فقط گوشه چشمی به ترامپ نمایاند.
ایران یکی از کشورهای بزرگ منطقه خاورمیانه است. این کشور، وسیع، پر جمعیت، دارای معادن سرشار و بی انتهاست. این کشور در مناسبات بین نیروهای بزرگ جهانی نقش بسیار بالای استراتژیکی دارد. لذا دستیابی دوباره به ایران و تحت کنترل درآوردن رژیم آن (برای آمریکا هیچ تفاوتی ندارد رژیم فاشیستی و یا لیبرال) یکی از اهداف بلند مدت آمریکاست. اگر آمریکا بتواند ایران را تحت نظارت خود درآورد، میتواند این کشور عظیم را علیه چین و روسیه فعال کند، راه آبی ایران و روسیه را ببندد، از طریق ایران خلیج فارس و تمام کشورهای اطراف را کنترل کند و آنها را تحت تأثیر قرار دهد و بدین ترتیب یکی از راههای مهم تجاری چین را مسدود نماید و یا حداقل با مشکلات بسیار رو به رو سازد.
ولی تا زمانی که ایران دارای قدرت نظامی بالایی است و چین و روسیه آن را به صورت مستعمره پنهان در کنترل دارند، آمریکا قادر به کنترل ایران نیست. تمام تلاشهای آمریکا و کشورهای اروپائي در زمینه برجام، تمام تبلیغات جهان امپریالیسم غرب علیه غنی سازی ایران، تمام فعالیتها و تبلیغات اسرائیل علیه ایران را باید در این متن ارزیابی نمود.
آمریکا تلاش بسیار نمود که با روشهای دیپلماتیک و فشارهای سیاسی (نان قندی و شلاق) ایران را به تسلیم وادارد.
ولی حاکمیت قدرتمند کنسرنهای چینی و روسی و هندی بر دولت ایران و ضدیت ذاتی مذهبی ایران با اسرائیل موانعی بودند که غرب نتوانست ایران را به تسلیم وادارد.
ترامپ در دور اول ریاست جمهوریاش، از برجام خارج شد و با اعمال تحریمهایش فشار مضاعفی را بر مردم ایران وارد کرد. این تحریمها زندگی را برای مردمان زحمتکش ایران بسیار دردناک و تحمل ناپذیر نمود ولی تعداد بسیاری از نیروهای بورژوازی حاکم را به ثروتهای میلیارد دلار رساند. رژیم ایران پس از هر تحریم شکنندهای بر غنی سازی خود افزود و تنش بینالمللی را تشدید کرد.
در دوره بایدن همه این تحریمها به اضافه تحریمهای دیگر بر مردم ایران فشار آورد ولی راه دیپلماتیک نیز باز بود و مذاکرات جریان داشت.
ترامپ در دور دوم، سیاست تسریع را در پیش گرفت: مذاکرات آری ولی فشرده، علنی و با حداقل مدت.
ایران علیه این سیاست، سیاست دیگری را روی میز گذاشت: مذاکرات آری ولی غیر مستقیم، زمانمند و مرحلهای، گام به گام و کنترل هر گام برای راستی آزمائی دو طرف.
ترامپ مجبور به قبول سیاست ایران شد. این برای او یک شکست در صحنه ملی و بینالملی محسوب میشد.
دولت ترامپ با حفظ تحریمها علیه ایران، از رژیم ایران میخواهد که تأسیسات غنی سازی خود را به طور کامل منحل نماید. رژیم ایران این سیاست را نپذیرفت.
دولت ترامپ تصمیم گرفت مسأله را نظامی حل کند ولی نه با دخالت مستقیم. ترامپ گفت: «بارها و بارها گفتهام که ایران نباید به سلاح هستهای دست پیدا کند» انبیسی نیوز چنین گزارش میدهد: «ترامپ پیشاپیش با حمله اسرائیل به ایران موافقت کرده بود.» (عصر ایران)
او تا روز ۱۲ ژوئن در فرمان به اسرائیل برای حمله به ایران تردید داشت. این تردید در عصر همان روز برطرف میشود و با حمله به ایران موافقت مینماید. او صبح روز دوشنبه میگوید: «من به ایران ۶۰ روز فرصت دادم تا توافق کند اما آنها نه گفتند.» ساعتی بعد از آن اسرائیل تهران و برخی مراکز مهم را مجدداً موشک باران میکند.
موضع روز صبح سهشنبه او نشان میدهد که در واقع درگیری نظامی ایران با آمریکا به نیابت اسرائیل است. ترامپ در پیام خود تأکید کرد: «ایران باید توافقی را که به آنها گفتم، امضاء میکرد. چه تأسفبار و چه اتلاف جان انسانها. به صراحت اعلام میکنم ایران نباید به سلاح هستهای دست پیدا کند. بارها این را گفتهام! همه باید فوراً تهران را تخلیه کنند!»
بعد از این فرمان، انفجارات هولناکی تمام تهران را لرزاند و بخشهائی را به مخروبه تبدیل کرد. چرا ترامپ این "فرمان" را به مردم تهران داد؟ زیرا او میدانست که اسرائیل باید تهران را بمباران کند و کرد.
سند گویای دیگری با شفافیت بیشتری نشان میدهد که آمریکاست که فرمان حمله و چگونگی آن را صادر میکند: «"ولودیمیر زلنسکی" رئیس جمهوری اوکراین اعلام کرد که بیش از ۲۰ هزار موشک ضد پهپاد آمریکایی که قرار بود به کییف ارسال شود، به خاورمیانه منتقل شده است» (عصر ایران). در این صورت موشکهایی که از اسرائیل راهی ایران میشوند، ساخت و ساز آمریکاست که برای حمله به اوکراین تهیه شده بود.
وقتی ترامپ تحت تأثیر قشر فاشیستی حاکم بر آمریکا و نتانیاهو به این نتیجه رسد که با مذاکره و پرتاب بمبهای معمولی قادر به تسلیم ایران نیست، برخلاف قوانین آمریکا و قوانین بینالمللی، وارد میدان شد و تأسیسات هستهای ایران را با بمبهای ۱۶ تنی سنگرشکن مورد حمله قرار داد.
نکته جالب و قابل تعمق این است که بورژوازی بینالمللی از این درگیری نظامی برای بالا بردن قیمت نفت سود جست. «قیمت نفت به ویژه با جهشی چشمگیر همراه بود و تا بعد از ظهر جمعه ۷ درصد افزایش یافت» (عصر ایران) به این ترتیب هزاران میلیارد از جیب خالی زحمتکشان و طبقه کارگر به انبان بورژوازی بینالمللی سرازیر میگردد.
در مطالعه اوضاع بینالمللی اسرائیل چیزی نیست جز ابزار اعمال آشوب در خاورمیانه در خدمت سیاستهای آمریکا. اگر آمریکا بتواند با موشکهای اسرائیل و بمبهائی که خودش به تأسیسات ایران پرتاب میکند و در کنار آن با ابزار دیپلماتیک ایران را به تسلیم وادارد و از این کشور یک کشور مطیع و گوش به فرمان خود به وجود آورد، آنوقت اسرائیل صدبار قربان صدقه رژیم ایران خواهد رفت و ایران میتواند صدها بمب اتم و تأسیسات غنی سازی داشته باشد و در چنین حالتی ایران میتواند و باید به سیاست انزوای بینالمللی چین امپریالیستی و روسیه کمک کند و اگر لازم شد کلاهک هستهای به سمت چین پرتاب کند. در آن زمان درهای اقتصادی ایران برای وارد شدن هزاران میلیارد سرمایه آمریکائی و چپاول بی رویه کارگران و طبیعت ایران کاملاً باز خواهد شد.
ولی آمریکا برای تبدیل ایران به چنین کشوری، با موانع بسیاری روبهروست. اولین و دومین مانع، دولتهای چین و روسیه هستند. این دولتها، سازمانهای خدماتی ابر کنسرنها بینالمللی خوداند. این کنسرنها بیش از ۱۰۰۰ میلیارد دلار در ایران سرمایه گذاری کردهاند. آنها ایران را به صورت کشور مستعمراتی خود تلقی میکنند.
در عین حال ایران یکی از گلوگاههای استراتژیک اقتصاد چین و روسیه است. درست است که چین و روسیه اربابان بد قولی هستند و به سختی به یاری ایران میآیند ولی امکان دخالت چین در شرایطی که احساس کند ایران از دستاش در حال خارج شدن است، منتفی نیست. در عین حال کشورهای خاورمیانه خواهان ماندگاری آمریکا در منطقه نیستند زیرا به موی دماغ آنها تبدیل میشود و تصمیمگیری مستقلانه آنها را در سیاستهای داخلی و خارجیشان مختل میسازد.
حال میتوان به این مسأله پرداخت که آیا ایران میتواند در مقابل این تهاجم نظامی پیروز شود و یا حداقل تا مدت طولانی مقاومت کند؟
برای جواب به این سؤال باید توانائی اقتصادی دو کشور و دوستان آنها را تحلیل نمود.
۱- اسرائیل کشور بسیار کوچکی است که دارای کشاورزی مدرن و اساساً صنایع مدرن نظامیست. لذا اگر پشتیبانی مالی نداشته باشد، قادر به هیچ تهاجمی نیست. ولی این کشور دارای پشتیبانان فعالی است که از هیچ کمکی به آن دریغ ندارند. هر سال دهها میلیارد دلار نثارش میکنند و او را لحظهای تنها نمیگذارند. آنها نقداً به این کشور محتاجاند. این پشتیبانان عبارتند از دولتهای آمریکا و اغلب دولتهای اروپا به ویژه آلمان. برای مثال در پنجمین روز تهاجم اسرائیل به ایران گروه ۷ در بیانیهای اعلام کرد که اسرائیل “حق دفاع از خود“ را دارد و امنیت آن “اولویت جدی“ برای گروه ۷ است.
۲- ایران کشور بزرگیست، با منابع سرشار و نیروی کار ۶۰ میلیونی. رژیم جمهوری اسلامی عمیقاً ضد کارگری و ضد مردمی است. لذا در لحظات بحرانی مثل لحظه کنونی به هیچ وجه پشتیبانی مردمی را ندارد. صنایع ایران به استثنای صنایع نظامی فرسوده و کهنه است و سالها مورد بی مهری رژیم قرار داشته و دارد و قادر به تولید بالا نیست. صنایع نظامی ایران نیز به علت تحریمها شدیداً تحت فشار قرار دارد. لذا دولت ایران نمیتواند روی مردم و پشتیبانی اقتصادی آگاهانه مردم حساب کند. پشتیبانان رژیم ایران یعنی روسیه و چین نشان دادهاند که فقط در سطح دیپلماسی در اقامت گاه تشریفاتی سازمان ملل هر از گاهی با بیانیهای از ایران پشتیبانی میکنند ولی در لحظات بحرانی خود را عقب میکشند. البته این سیاست تا زمانی است که چپاول اقتصادی و جاده حرکت اقتصادی آنها به خطر نیافتد.
بر مبنای آنچه گفته شد دولت ایران با مشکلات بیشتری نسبت به دولت اسرائیل رو به روست. از این رو مجبور است در زمینههائی کوتاه بیاید و برخی شرایط دردناک آمریکا را بپذیرد. دولت مذهبی فاشیستی ایران که هر سنت تاریخی مردم این کشور را پایمال میکند، در جریان جنگ و تا کنون رو به ملیگرائی عوامفریبانه روی خط سیاسی سلطنت طلبان رو آورده و مینویسد «مردم قهرمان ایران، دفاع ملی و یکپارچه شما از مام میهن در مقابل رژیم صهیونیستی» (از “بیانیه دولت جمهوری اسلامی ایران خطاب به مردم ایران“) ولی این مردم مبارز و با تجربه دیگر گول چنین دغلکاریها را نخواهند خورد.
و اما چه جنگ حاکم باشد و یا نباشد، مردم ایران و اسرائیل تحت استثمار و ستم شدیدی قرار دارند. پرولتاریای ایران و اسرائیل در آتش بمبهای و سرکوبهای دو دولت فاشیستی جان خود و خانوادههاشان را از دست میدهند، محیط زیست برای مردم دو کشور غیر قابل زندگی میگردد و بحرانهای عمیق اجتماعی و روانی جامعه را در خود میپیچد.
امروز که درگیری نظامی آمریکا – اسرائیل و ایران جریان دارد و نواهای آتش بس هم به گوش میآید، دو جریان سیاسی خائن به منافع پرولتاریا و زحمتکشان با وضوح خود را نشان میدهد: ۱- جریانی که از حملات دولت فاشیستی اسرائیل به ایران پشتیبانی میکند و خواهان سرنگونی رژیم فاشیستی ایران توسط اسرائیل و آمریکا است. ۲- جریانی که از بمباران اسرائیل توسط رژیم فاشیستی ایران پشتیبانی میکند. این دو جریان باعث تعمیق کشتار، درماندگی، فقر و فلاکت زحمتکشان دو کشور هستند.
امروزه رژیم ایران از نظر وضعیت داخلی در شکنندهترین شرایط خود قرار دارد. ولی در مقابل آن مردم پراکنده هستند، آلترناتیو انقلابی سوسیالیسم را نمیشناسند و یا به آن باور ندارند، برای انقلاب قهر آمیز تودهای آماده نیستند، زیرا رهبری ندارند.
رهبران جنبش کمونیستی ایران و برخی از کادرهای آن از خرده بورژوازی برخاستهاند. این رهبران خرده بورژوا که خیلی هم “رادیکال“ هستند، به علت تعلق طبقاتیشان نا آگاهانه هر گونه فعالیت انقلابی را انجام میدهند تا فعالیت اساسی و تعیین کننده و سرنوشت ساز برای رهائی زحمتکشان را انجام ندهند. این رهبران آنچنان غرق در فعالیت انقلابی هستند که اصلا فرصتی برای فکر کردن به ضرورت ایجاد حزب و نقش تعیین کننده آن در انقلاب مردم ایران ندارند. آنها آنچنان مشغول فعالیت درون سازمانی خود هستند که وقتی برای فعالیت در راستای منافع راستین پرولتاریای ایران ندارند. ولی هر وقت آنها را ببینی خسته و کوفته فعالیتاند.
زمانی که شرایط مساعد برای ایجاد حزب راستین کمونیستی به وجود میآید ولی کمونیستها اگاهانه خود را به امر دیگری مشغول میکنند، خائن به امر پرولتاریا هستند. این را هر کمونیستی باید آویزه گوش خود کند. ما نباید فرصتها را از دست بدهیم.
امروز مردم ما زیر بمب و موشک و آتش و گرسنگی و فقر دست و پا میزنند. تا زمانی نیز که حزب واحد کمونیستی در ایران مردم را برای انقلاب سوسیالیستی متحد نکند، مردم چه در جنگ و چه در شرایط “صلح“ توسط رژیم (هر رژیم سرمایه داری که سرکار آید) استثمار و سرکوب میشوند و اعدام و شکنجه ابعاد وسیعتری مییابد.
آیا زمان آن نرسیده است که مسئولان جنبش کمونیستی در فکر ایجاد وحدت اراده این جنبش باشند، زمان آن نرسیده است که گرد هم آیند، نه برای تصویب یک بیانیه و یا برگزاری یک آکسیون، بلکه برای راه یابی جهت کارگری شدن این جنبش و در این روند ایجاد گام به گام حزب کمونیست راستین ایران در جریان یک مبارزه ایدئولوژیک خلاق؟
پرولتاریای اسرائیل و ایران دشمنان مشترک دارند و برای مبارزه علیه این دشمنان باید وحدت اراده داشته و صفوفشان متحد باشد. ما کمونیستهای ایران باید به نوبه خود برای وحدت اراده پرولتاریای ایران که پرولتاریای اسرائیل نیز از آن سود میبرد، حزب کمونیست راستین ایران را به وجود آوریم. این وظیفه انترناسیونالیستی ما نیز هست.
نظم کمونیستی
۲۴ تیر ۱۴۰۴