مرگ وارطان

 

 

« وارطان بهار خنده زد و ارغوان شکفت
در خانه، زیرِ پنجره گُل داد یاسِ پیر.
دست از گمان بدار!
با مرگِ نحس پنجه میفکن!
بودن به از نبودشدن، خاصه در بهار…»

وارطان سخن نگفت
سرافراز
دندانِ خشم بر جگرِ خسته بست و رفت…

« وارطان! سخن بگو!
مرغِ سکوت، جوجه‌ی مرگی فجیع را
در آشیان به بیضه نشسته‌ست!»

وارطان سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…

وارطان سخن نگفت
وارطان ستاره بود
یک دَم درین ظلام درخشید و جَست و رفت…

وارطان سخن نگفت
وارطان بنفشه بود
گُل داد و
مژده داد: «زمستان شکست!»
و
رفت…

       اثر احمد شاملو.                         

شیوه تفکر یک خرده بورژوا: یک خرده بورژوای مارکسیست شده، سعی میکند تافته جدا بافته باشد، از نظر سیاسی همیشه قدری با دیگران زاویه داشته باشد تا بتواند خود را بنمایاند. برای این خرده بورژوا منافع پرولتاریا محلی از اعراب ندارد، آنچه او را به حرکت در میآورد، مرکز قضایا بودن خودش است. خرده بورژوا عاشق میکرفن است. نشستن در کنار انسان‌های اسم و رسم دار و جا گرفتن در موقعیت‌هائی که بتواند به پول و پله‌ای خود را نزدیک کند از اهداف همیشگی زندگی اوست.