آگاهی طبقاتی در درون طبقه کارگر اوج میگیرد ولی کافی نیست.
ما در کمون شماره ۵۱ بیانیه "پیمان ما با تاریخ: شریفه محمدی باید زنده بماند“ امضا شده از طرف سندیکای کارگران هفت تپه را به خاطر ارج نهادن به آگاهی رو به رشد این کارگران، بدون تفسیر و برخورد انتقادی انتشار دادیم.
اکنون همان بیانیه را قدری عمیقتر بررسی میکنیم.
جنبش کارگری ایران در ۱۴۰۱ بر اثر شورش عمومی مردم به وسعت کل جامعه و باز شدن فضای دموکراسی برای یک مقطع زمانی از پائین و با فشار تودههای به جان آمده، خود را تجدید سازمان داد. با بالا رفتن گام به گام آگاهی طبقاتی کارگران، تشکیلاتهای سندیکائی و در ادامه آن تشکیلات شورائی شکل گرفت. اوج آگاهی طبقاتی کارگران ایران در بیانیههای آنها به خوبی قابل ردیابیست. ولی بر اثر نفوذ ایدئولوژیک سیاسی خردهبورژوازی در جنبش کارگری، به این آگاهی خدشه وارد شد و مبارزات آنها فروکش نمود. مبارزات آشتی ناپذیر کارگری به صورت مبارزه مماشاتگرانه با رژیم، گرفتن آوانسهای جزئی در جریان نشست با مسئولین و دست اندرکاران و دولتمردان، ظاهر شد. درخواستهای کارگران تا سطح درخواستهای معیشتی تنزل نمود (به استثنای روزهای تاریخی و بینالمللی مثل روز اول ماه مه) و مبارزاتشان به صورت مبارزات پراکنده و جدا از مبارزات دیگر اقشار و گروههای ستم دیده و ناراضی در جامعه و کاملا منفرد و برای خود به پیش رفته و میرود.
ولی استثمار، ستم و سرکوب رژیم علیه جنبش کارگری و جنبش عمومی مردم در ایران روز افزون است. همین باعث میگردد که جنبش کارگری برای نان و کارگران برای زنده ماندن هیچگاه نتوانند دست از مبارزه بردارند. در این بستر با ایجاد کمترین امکان و باز شدن کمترین منفذ تنفس، با دخالت نیروهای جنبش کمونیستی هر اندازه اندک و یا افزون، مبارزه کارگران و آگاهی این طبقه دوباره اوج میگیرد، باز میشود و دخالتگر میگردد.
ما این اوج را در برخی بیانیههای امروزه کارگری میتوانیم ردیابی کنیم. برای نمونه، بخشهائی از بیانیه سندیکای کارگران هفت تپه جهت رهائی شریفه محمدی از اعدام و خواست آزادی او را میآوریم.
عنوان این بیانیه چنین است: "پیمان ما با تاریخ: شریفه محمدی باید زنده بماند“ در بیانیه چنین آمده است: «ما، بهعنوان بخشی از وجدان تاریخی و پاسداران حافظهی جمعی زمانهمان، سکوت در برابر حکم اعدام شریفه محمدی ــ کارگر، مادر و برآمده از دل تاریخ ــ را خیانتی نابخشودنی به حقیقت و انسانیت میدانیم.
این مانیفست فقط یک سند حقوقی برای رد یک بیعدالتی نیست، بلکه پژواک تاریخ مادی است. هر ضربهای بر بدن یک انسان، ضربهای است بر امکانهای رهایی. هر گلویی که به طناب سپرده شود، آیندهای است که در خفگی محکوم میشود.
شریفه محمدی یک فرد منفرد نیست. او گرهای در تار و پود هزاران زندگی کارگری است، پژواکی از حافظهی مادران، تمنای نان و عدالت، و امید نسلی که آینده را از چنگال سرمایه و ستم بیرون میکشد. حکم اعدام او نه داوری بر یک تن، بلکه داوری بر امکان اندیشیدن و زیستن در جهانی دیگر است.
رویکرد فلسفی
در فلسفهی رهایی و کنش سازمانیافته، تاریخ خطی خشک و مرده نیست، بلکه رودی پرتنش و پیچان است. در این رود دو نیرو همواره با هم میجنگند: شور و شکل» آنگاه شور و شکل را چنین دقیق مینمایاند: «شور، انفجار خلاقیت جمعی است، لحظهای که جامعه میلرزد و جهانی نو طلب میکند. شکل، ظرفی است که آن شور را نگاه میدارد و به آتشی پایدار بدل میکند.»
این درک بالا از مبارزه، آگاهی و تشکل و رابطه گسست ناپذیر آنها با هم، اوج بلند آگاهی کارگری هفت تپه را میرساند. دقیقا به دلیل وجود همین آگاهی و دانش طبقاتی است که کارگران هفت تپه همیشه دخالتگر بوده و حوادث بزرگ کشور ما را با این آگاهی مهر میزنند.
بیانیه چنین ادامه میدهد: «ما در جهانی پرشکاف زندگی میکنیم: نابرابریهای طبقاتی فزاینده، زمینی زخمی زیر پایمان، و سرمایهی دیجیتالی که کار، اندیشه و حتی رویاها را میبلعد. ... ایران امروز آینهی این تضادهاست: کارگرانی که نانشان در چنگال تورم و استثمار ربوده شده؛ زنانی که بدن و صدایشان به میدان نبرد بدل گشته؛ جوانانی که آیندهشان در مه سرکوب و بیکاری گم شده است.»
تا اینجا نویسندگان بیانیه تضاد بزرگ کار و سرمایه، عدم عدالت اجتماعی در توزیع ثروت و ناعدالتی و پرونده سازی طبقه حاکم را به درستی بازتاب میدهد. آنها در ادامه مینویسند: «پروندهی شریفه محمدی مسیر عدالت نبود، بلکه تراژدیای از پیش نوشته شده بود.»
ولی وقتی سؤال شود که از کدام منظر این دسیسهگری و جنایات محکوم است، ما با معیار طبقاتی دیگری رو به رو میشویم. با معیار سرمایهداری و خردهبورژوازی نه با معیار پرولتری. دقت کنید: «از منظر حقوق جهانی بشر، این روند چیزی جز نمایشنامهای ساختگی نیست. چنین حکمی هیچ مشروعیتی ندارد: نه بر اساس معیارهای عدالت جهانی و نه بر اساس وجدان انسانی.»
«حقوق جهانی بشر» توسط سرمایهداری در سازمان ملل تنظیم گشته است. طبقه کارگری که علیه استثمار موضع میگیرد، مثل بیانیه فوق، نمیتواند و نباید از منظر سرمایهداری جهانی به دسیسههای سرمایهداری داخلی به مسأله بنگرد. کارگران باید از منظر ایدئولوژی پرولتری به این رویدادها بنگرند. از این منظر که سرمایهداری عامل و حامل جنایت و خیانت و ستم و سرکوب است. این منظر راه رهائی را بیرون جهیدن از نظام سرمایهداری میبیند ولی متأسفانه نویسندگان بیانیه علیرغم مواضع انقلابی فوق، ولی در نتیجه نفوذ ایدئولوژی خردهبورژوازی نگاهشان حقوق بشری میشود. به همین دلیل هم «معیارهای عدالت جهانی» را برای سنجش حکم اعدام شریفه محمدی به کار میبرند. عدالت جهانی یعنی امنیت استثمار کننده برای استثمار استثمار شونده به هر درجهای که میتواند. آیا کارگران با این معیار میتوانند به آزادی شریفه محمدی نایل آیند؟ نه! فقط با تهاجم کارگری همراه با دیگر اقشار ناراضی جامعه به کلیه ساختارهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی نظام سرمایهداری و وحشی ایران میتوان شریفه و دیگر محکومین به اعدام را از اعدام رهانید.
دقیقا به علت این که نویسندگان بیانیه با معیارهای حقوق بشری و عدالت جهانی مسأله را بررسی میکنند، در کمند «براساس وجدان انسانی» گیر میکنند. زیرا وجدان واژهایست طبقاتی. وجدان کدام طبقه؟ وجدان سرمایهداری؟ یا وجدان طبقه کارگر؟ در درون «براساس وجدان انسانی» آشتی طبقاتی نهفته است. یعنی وجدان مشترک طبقه کارگر و سرمایهداری. این با دستاوردهای جامعه شناسی علمی و منافع طبقه کارگر، زمین تا آسمان تفاوت دارد.
در عین حال غیر از شریفه محمدی که کارگری است رزمنده، مقاوم و با آگاهی طبقاتی بالا، مبارزان دیگری نیز در لحظه نوشتن بیانیه فوق لب تیغ اعدام قرار گرفته بودند و گرفتهاند. در این بیانیه حتی نامی از آنها نیست. این باعث میشود که به اتحاد کارگران با دیگر اقشار مبارز غیر کارگری صدمه وارد آید و خدشهدار گردد.
علاوه بر آن ما در روند بررسی بیانیه فوق، فراخوان تجمع کارگران گروه ملی فولاد اهواز که در ۱۴۰۴/۰۶/۲۲ انتشار یافته را نیز دوباره مرور کردیم. هر چه بیشتر آن را بررسی کردیم، خالیتر یافتیم. فراخوان با جملات خشماگین و “مبارزه جویانه“ زیر شروع میشود و با همین محتوا تا آخر ادامه مییابد: «بهپا خیز ای کارگر!
ای انسان شریف، ای بازوی توانمند تولید، ای کارگری که با دستان پینهبستهات چرخهای صنعت این سرزمین را به گردش درمیآوری؛ امروز زمان آن فرا رسیده که به پا خیزی، سکوت را بشکنی و فریاد حقخواهیات را چون رعدی در آسمانِ بیعدالتی طنینانداز کنی. سالهاست که زحمت میکشیم، اما نانمان آلوده به وعدههای بیسرانجام است. ماههاست که حقوقهایمان پرداخت نشده، قراردادهایمان یکطرفه و امنیت شغلیمان در ابهام است. فرزندانمان در حسرتِ آیندهای روشن چشمبهراه ماندهاند، اما گوش مسئولان به این فریادها ناشنواست.
اما دیگر بس است!
زمان آن رسیده که از حاشیهها به متن بیاییم. ما کارگران، ستونهای استوار این جامعهایم؛ و تا زمانی که ستونها به لرزه درنیایند، سقف ظلم فرو نخواهد ریخت.» بسیار عالی و خوب. شما میخواهید به لرزه درآیید؟ عالیست ولی چطور؟ بیانیه این طور مینویسد: «ما کارگران فولاد علیه ظلم و بیداد میجنگیم میجنگیم. از همه همکاران دعوت میکنیم که در تجمعی پرصلابت، در کنار هم بایستیم؛ دست در دست، دل به دل، تا ندای دادخواهیمان، دیوارهای سنگین بیعدالتی را در هم بشکند.» این دادخواهی چیست؟ اصلا معلوم نیست. آیا دوباره میخواهند برای پرداخت معوقهها دست در دست هم دهند؟ یا میخواهند علیه اعدامهای مکرر و آزادی زندانیان سیاسی مبارزه کنند؟ یا علیه رژیمی که برق و آب را به روی مردم زحمتکش بسته است؟ یا علیه تشدید استثمار کارگران، سرکوب اقشار مترقی و دموکرات و آزادیخواه؟ آیا میخواهید خود را سازمان دهید؟ اگر آری برای چه هدفی و در چه سمت و سوئی، و برای چه خواستهای؟ هیچ چیز معلوم نیست. هیچ آیندهای را ترسیم نمیکند. فقط احساسات به خرج میدهد. عصیان میکند بدون ارائه راه حل، فریاد خشم بر میآورد بدون یک گام عملی در تضعیف رژیم فاشیستی جمهوری اسلامی. زیرا آلترناتیوی در مقابل آن نمیگذارد. زیرا از مبارزات دموکراتیک گروهای مختلف اجتماعی دفاع نمیکند. زیرا هیچ چیز نمیگوید.
این که فراخوان فوق، همه را به مبارزه، کنار هم ایستادن و فریاد اعتراض بلند کردن میخواهد مثبت و قابل دفاع و پشتیبانی است. ولی عدم طرح خواستهای مشخص در این کنار هم ایستادن، دامن زدن به سردرگمی و ندانم کاری است. کارگران فولاد تاریخ درخشانی دارند. باید علل ایدئولوژیک - سیاسی چنین افت وحشتناکی را در ارائه پیشنهادات و خواستهای دگرگون کننده اجتماعی، پیدا کنند و علیه آن مبارزه شدیدی را سازمان دهند.